واقعه کربلا
چه بسیار شنیدیم و با فرارسیدن ایام محرم بازهم از جزئیات چگونگی آن حادثه سترگ می شنویم. واقعه کربلا «همواره با دو مشکل مواجه است : اول، آن چه ما درباره واقعه کربلا می دانیم غالباً با موازین تاریخ نگاری به دست نیامده است؛ بلکه بیان کرده اند و ما آن ها را باور کرده ایم. بنابراین بیشتر از این که جنبه ایجابی داشته باشد، جنبه سلبی خواهد داشت. مورد دیگر آن است که در طول تاریخ تشیع از نام علی و فرزندانش، بالاخص حسین بن علی (ع) سوءاستفاده های بسیاری شده است به حدی که وقتی که کسی قصد سخن گفتن در ارتباط با آن ها را دارد بین خود و مخاطبان حائل های عاطفی زیادی حس می کند.»(1)
محقق معاصر دکتر جعفر شهیدی در باره پنجاه سال تحقیق می نویسد : نتیجه این بررسی ها این شد که دانستم بخش مهمی از حادثه های تاریخ اسلام - به خصوص از آغاز تا عصر اول عباسی، نه چنان است که تاریخ نویسان گذشته به قلم آورده اند و آیندگان آن را به عنوان اصل مسلم پذیرفته اند.(2)
نارسایی ها و کژی هایی مواجه می شود، به گونه ای که در نتیجه ی این کاستی ها، اصل فکر و اندیشه مکتب، دچار ضربه ای بنیانی شده، پوسته ای از آن باقی می ماند و پس از این به پوسته ای ظاهری اکتفا می شود و روح و اصل آن به نسیان سپرده می شود. چنین عملی محصول آفت زدگی در خصوص مکتب و دین یا در عرصه مفاهیم دینی است؛ به این معنا که مفاهیم کلیدی و محوری و بنیادی آن، دچار کژفهمی می شود و یا این که آفت زدگی مربوط به مغفول ماندن بخش عظیم از معارف دینی است(3). واقعه کربلا هم از این انحراف و آفت زدگی در طول سیر تاریخی خود در امان نبوده و بعضی آگاهانه و بعضی ناآگاهانه از روی دلسوزی موجب فراموشی روح و اصل این واقعه شده اند.
این نهضت در زمانه ای آغاز شد که آموزه ها و تعالیم اسلامی وارونه معرفی
می
شد و جامعه دینی در مسیر انحراف از اهداف و زیرسازهای خود گرفتار آمده، به
تدریج به دوره ی جاهلیت پیش سوق داده می شد. حال نهضت و قیام امام حسین
(ع) هم دچار این انحراف گردیده است. امروزه به جای پرداختن به چرا و فلسفه
قیام عاشورا که حوادث کربلا را معنادار و جهت دار و قابل توجیه می نماید،
به مرثیه خوانی و مداحی و نوحه سرایی از چگونگی حوادث کربلا پرداخته می شود
و به جای بیان خطبه ها و سخنان امام از علت قیام به شکایت امام از سرنوشت
خود و یاران پرداخته می شود و به جای پرداختن به اصل و بنیان قیام که این
ظواهر برای آن بود به پوسته پرداخته و اصل آن مورد غفلت قرار گرفته است. و
متأسفانه روز به روز بر آن دامن زده می شود و به جای شعورآفرینی ، شور
آفرینی می کنند.
بر گویندگان و نویسندگان و برپاکنندگان یاد حماسه ی عاشورا
است که سعی و کوشش بر تشریح اهداف قیام پربار عاشورا داشته باشند و مردم را
هرچه بیشتر با
آن ها آشنا سازند و فلسفه ی عاشورا و آرای شعور آفرین
امام حسین (ع) را در مراسم بیان کنند و تنها به مطالبی که شورآفرین است
بسنده ننمایند. تأسف در این است که علی رغم جوش و خروش ها در عاشورای
حسینی، هر سال، فلسفه قیام عاشورا که شعور آفرین است کم رنگ تر و یا به سخن
دیگر مخفی تر و در برابر، کارهای شورآفرین پررنگ تر و به بیان دیگر آشکار
تر می شود.(4)
اگر چه در این مجال قصد تفصیل موضوع را نداشتم ولی خطبا می توانند به جای مطالب غیرمستند و غیرواقعی و تشریح بیش از حد چگونگی واقعه شورانگیز کربلا، سعی و کوشش بر تشریح اهداف قیام پربار امام حسین (ع) برای سوگواران داشته و آن ها را با چرایی نهضت هرچه بیشتر آشنا سازند و با خطبه خوانی و بیانات آن حضرت انگیزه های شعورآفرین را فراهم کنند و تنها به بیان مطالب شورآفرین نپردازند. با توجه به اینکه اولین مقتل نویسی برای عاشورا حدود شش قرن بعد از حادثه عاشورا بوده است، ابن طاووس (م 664) دو کتاب یکی به نام «اللهوف» و دیگری با نام «المصرع الشین فی قتل الحسین (ع)» نگاشته است. کتاب مقتل ابومخنف که رایج است در حقیقت مطابق اصل نیست. (5)
بدین مناسب ما