کانال انشا| @enshay20

https://telegram.me/enshay20|@enshay20

کانال انشا| @enshay20

https://telegram.me/enshay20|@enshay20

انشا صفحه 31 کتاب نهم

 

لینک کانال تلگرام انشا کلیک کنید@enshay20

 

شبی یک هواپیمای دو موتوره در اسمان نیوجرسی پرواز میکرد که ناگهان دستگاه مولد اکسیژن ان با صدای مهیبی منفجر شد. هواپیما پنج سرنشین داشت.

1.خلبان

2.دالایی لاما (برنده صلح نوبل)

3. شکیل اونیل (بازیکن بسکتبال مشهور در امریکا)

4. بیل گیتس (طراح و رئیس سابق مایکروسافت)

و یک جوان کم سن و سال.

 هواپیما داشت سقوط میکرد که خلبان وارد قسمت مسافران شد و گفت: اقایون هواپیما دارد سقوط میکند 

ما فقط 4 چتر نجات داریم .که یکی هم مال من است. 

بعد در هواپیما را باز کرد و با چتر نجاتش بیرون پرید.

بعد از خلبان شکیل اونیل از جا پرید. و گفت : اقایان من مشهور ترین ورزشکار دنیا هستم. جهان به ورزشکار های بزرگ واقعا احتیاج دارد .پس یکی از این چتر ها به من میرسد.

بعد یکی از سه چتر باقی مانده را برداشت و خودش را از در هواپیما به بیرون پرت کرد.

در همین موقع بیل گیتس با دستپاچگی از جا بلند شد و با حالت التماس وار گفت : اقایان من باهوش ترین ادم روی کره زمین هستم. دنیا به ادم های باهوش احتیاج دارد .ان وقت بسته ای را برداشت و از هواپیما بیرون جست.

حالا فقط یک چتر باقی مانده بود. دالایی لاما و جوان کم سن و سال نگاهی به همدیگر کردند اما چیزی نگفتند بالاخره دالایی لاما به حرف امد و گفت : پسرم من عمر خودم را کرده ام و شیرینی زندگی را چشیده ام ولی تو هنوز جوان هستی چتر نجات را بردار و بیرون برو من در هواپیما می مانم اما جوان کم سن و سال با خونسردی لبخندی زد و گفت : غصه نخور پدر جان ما اکنون دو تا چتر نجات داریم چون باهوش ترین ادم روی کره زمین اشتباهی کوله پشتی مرا برداشت و بیرون پرید.