با جمعی از همکاران درون یک فضا پیمای غول پیکر بودیم وداشتیم به کره ی ماه
نزیک می شدیم. وای خدای من یعنی واقعا داریم به ماه ی که سال ها آرزوی
دیدنش را از نزدیک می مردم می روییم. خیلی شگفت انگیز بود. وقتی که رویم را
برگرداندم زمین ظریف و کوچک مان را مشاهده کردم ,وای...تا از این جا زمین
را نبینی نمی توانی حدس بزنی ویا تصور کنی که چه قدر قشنگ وآبی رنگ است.
___لطفا لباس هایتان را بررسی کنید که می خواهیم بیرون بروییم. این سخن یکی
از همکارانم هنگامی که به کره ی ماه رسیدیم گفت که بار دیگری نیز به فضا
آمده بود. خیلی کنجکاو بودم ودر همین حال خیلی هم می ترسیدم ولی با گفتن
چیزهای خنده دار خود را سرگرم می کردیم که استرس مان کم تر شود ولی کم نمی
شد که نمی شد.! در فضا پیما را باز کردم وبرای اولین بار پا بر روی خاک ماه
گذاشتم البته چیزی هم نا گفته نماند که با پای راست از فضا پیما خارج شدم.
حس عجیبی داشتم که در مدت چهل سال از زندگیم چنین وضعی نداشتم. به خدا
وقدرتش فکر می کردم وبه عظمت متجلی اش ...از این بگذریم خیلی خوب نمی
توانستیم نفس بکشیم دلم برای نفس کشیدن های صبحی زمینمان تنگ شده بود. کمی
در ماه قدم زدیم که البته بهتر است بگویم پرش زدیم! چند تکه از سنگ کره ی
ماه را برداشتیم, وچند تا عکس از ماه گرفتیم. ناگهان یکی از همکارانم ما را
صدا زد. وشگفتی خلقتی را به ما نشان داد, خطی که ثابت می کرد در قدیم ماه
به دو نیم تبدیل شده, واقعا شگفت انگیز بود وحس می کردم ایمانم به خداوند
عزوجل خیلی بیشتر از قبل شده ومعجزه ی بزرگ پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)را با
چشمان خود می دیدم خیلی مرا خوش حال کرد واسترسم را نیز کم رنگ تر کرد,
وبعد از آن اخساس خیلی خوبی داشتم حس می کردم بال در نی آور،،دم ,واقعا
احساس توصیف نشدنی بود. حس می کردم در این بالا به خداوند متعال خیلی نزدیک
ترم واز ته دلم می گفتم :( ای دل غم مخور که خداوند دهنده به وسعت آسمان
ها وزمینش به ما آنقدر ارزانی داده که با تمام وجود فقط او را بخواهیم در
کره ی ماه وقتی که به زمین نگاه می کنم زمین مانند توپ کوچک پر از آب گوارا
می ماند وابرها نیز مانند پنبه های سفید رنگ به نظرمی رسند. تازه داشتم کم
کم هوای لطیف زمین را درک می کردم ودلم برای نفس کشیدن های صبح زود زمین
تنگ شده که وقتی از خواب بیدار می شدم نفس عمیقی می کشیدم وباید برای آن
خداوند را شکر می کردم اما ...در اینجا وقتی که به آفرینش پر متجلی دنیا
نگاه می کنم به دوستانم می گویم وچه زیبا صحنه ای است این عرفان. ! اینجا
جای بسیار زیبا وعجیبی است و هر کس به اینجا بیاید رنگ خدایی می گیرد وبه
وجود آفریننده ی عظیم وبزرگ پی خواهد برد. با دوستانم کنار هم نشسته بودیم و
روزی را تصور می کردیم که انسان های زمین همه بتوانند در این خاک خاکستری
رنگ ماه زندگی کنند,اما مشکل ایجاست که دیگر هیچ وقت رنگ باران که رحمت
بزرگ خداوند است را نمی بینند واین مشکل بزرگی است چون اینگونه هرگز نمی
توانیم در احساس باران رها بودن را تجربه کنند وبه دنبال شهد نوشیدن آن مست
ومحتاج شوند. در این جا رد پای فضانوردان دیگر را می بینیم که قبل از ما
به کره ی ماه آمده اند وقتی که به زمین برگشتم همه کنجکاو هستند که داستان
زندگی ام درماه ودیدنی های آن را بازگو کنم پس خوب نگاه می کنم آن هم نگاهی
پر از حیرت , وسعی می کنم به هوش باشم تا تمام زیبایی های این کره ی خاکی
را با چشمانی که نعمتی بزرگ از خداست را ببینم که دل را بسوزاند واز سوزش
دل هنرنمایی بیافرینم چرا که اسرار خلقت وآفرینش بسیار است ودر این بسیاری
اگر خوب دقت کنیم یعنی از ته!! واگر هزار سال دیگر هم در این کره ی خاکی
باشیم خسته یا دل زده نمی شوییم زیرا که شگفتی هایی مانند ستاره ای به نام
ستاره ی پروین هستند که با هم دیگر همچون دوستانی صمیمی ویا خواهرانی و
برادران جدایی ناپذیر در فضا حرکت می کنند وبه شکل خوشه ی انگور هستند واین
نیز یکی دیگر از شگفتی های ته خداوند متعال است!