یکی از دو زیرگونههای اسب وحشی (Equus ferus) است. این جانور پستاندار و فَردسُم است و به تیره اسبیان تعلق دارد. فرگشت اسب از ۴۵ تا ۵۵ میلیون سال پیش به این سو آغاز شدهاست، گذشتهٔ اسبهای بزرگ و تکسم امروزی به جانورانی کوچکجثه و چندسم بازمیگردد. نزدیک به ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد انسان تلاش کرد تا اسب را اهلی کند. گمان بر این است که تا سال ۳۰۰۰ پیش از میلاد اسبهای اهلی در جاهای گوناگونی از زمین حضور داشتند. اسبهای زیرگونهٔ caballus اهلی شدهاند، اگرچه بسیاری از آنها در طبیعت آزاد زندگی میکنند. البته اسبهایی وجود دارند که هرگز اهلی نشدهاند؛ برای نمونه اسب شوالسکی تنها زیرگونهای است که واقعاً تاکنون وحشی باقیماندهاست.
اندامهای اسب به گونهای است که به آن اجازه میدهد بی درنگ سرعتش را در برابر درندگان بالا برد. اسب توان بالایی در نگه داشتن تعادلش در هنگام دویدن دارد، همچنین میتواند بی درنگ خود را آمادهٔ نبرد یا فرار از دشمن کند. اسبها میتوانند به صورت ایستاده یا نشسته بخوابند. دوران بارداری اسب ماده (مادیان) نزدیک به یازده ماه است. نوزاد اسب که کُرّه نام دارد اندکی پس از آنکه به دنیا آمد میتواند روی پاهایش بایستد و بدود. بیشتر اسبهای اهلی در میانهٔ دو تا چهار سالگی زیر زین یا مهار (برای درشکه) تمرین میبینند. اسب در پنج سالگی کاملاً بالغ میشود و میتواند میان ۲۵ تا ۳۰ سال نیز عمر کند.
حسین گلگلاب در مرداد ۱۲۷۴ خورشیدی در تهران بهدنیا آمد. پدرش ابوتراب خان مشهور به مهدی مصورالملک از نقاشان و عکاسان مشهور دوره قاجاریه بود که در نقاشی روی سنگ مهارت داشت و گفته میشود نقاشیهای روزنامههای دولتی شرف و شرافت از کارهای اوست.[۳] از آنجا که مصورالملک با موسیقیدانان دوران خود دوستی داشت، فرزندش را با موسیقی آشنا کرد و به این ترتیب گلگلاب نواختن تار و سهتار را از آقا حسینقلی[۴] و درویش خان[۵] فرا گرفت و پس از تأسیس مدرسهٔ موسیقی وزیری، از اولین شاگردان آنجا شد و با همکاری کلنل کاظم وزیری و علینقی خان وزیری به کار موسیقی پرداخت و بعدها در آنجا نیز به تدریس پرداخت.[۶] او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه علمیه نزد اساتید[استادان] آن دوره، عبدالعظیم قریب، میرزا ابراهیم قمی مسعودی، غلامحسین رهنما و شمسالعلما قریب گرکانی گذراند. برای تکمیل تحصیلاتش در دوره متوسطه به دارالفنون رفت و از معلمین [معلمان]فرانسوی دارالفنون زبان فرانسه آموخت. او علاوه بر زبان انگلیسی و فرانسوی، مقدمات زبان روسی را نیز در کلاس اسکندرخان ماردیروسیان فرا گرفت[۷] و پس از پایان تحصیلات در دارالفنون در سال ۱۲۹۵، از سال ۱۲۹۸ به تدریس علوم طبیعی در همان مدرسه پرداخت.
حسین گلگلاب از ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۷، دوازده جلد کتاب در رشته علوم طبیعی تألیف کرد. در همان زمان به ادامه تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۰۱ از مدرسه عالی حقوق در رشته قضایی و علوم سیاسی فارغالتحصیل [دانشآموخته] شد. سپس در سال ۱۳۰۷ تصدی تحقیقات عملی گیاهشناسی در دانشکده پزشکی را بهعهده گرفت و از ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ در دبیرستان نظام و دانشکده پزشکی گیاهشناسی تدریس کرد.
زمین ، سومین سیاره نزدیک بهخورشید وبزرگترینسیاره در میانسیارات درونی است. ساختار درونی زمینمثل سایر سیارات درونی ازیک هسته داخلی و یکهسته خارجیبه همراه لایههای مذاب و نیمهمذاب و سنگی جامد تشکیل یافته است. هستهداخلی فلزی و جامد بوده و توسط هسته خارجی که فلزی و مذاب است، احاطه شده است.
زمین شرایط بسیار منحصر بفردی دارد. هیچکدام از سیارات دیگرآب مایع وجو پراکسیژن نداشته و حیات در آنها وجود ندارد. تکامل تدریجی زمین که 4.5 میلیارد سال طول کشیدهاست، همچنان بطور طبیعی و نیز بر اثر فعالیتهای انسان ادامه خواهد داشت. همچنینچگالی زمین از تمام سیارات دیگر بیشتر است.
بوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در سال 370 هجری قمری درخرمیشن ازتوابع بخارا متولد شد.
او پزشک ، ریاضیدان ، فیلسوف ومنجم بزرگ خراسان
بود . پدرش عبدالله نام داشت که در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده
داربود ومادرش ستاره نام داشت . وی در بلخ پرورش یافت و قرآن وسایر علوم را
آموخت .استاد وی عبدالله ناتلی بود که از رجال مشهور قرن چهارم هجری به
شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است ، از تعلم همه علوم
فارغ شد . دربیست ویک سالگی دست به تالیف وتصنیف زد .وی در بیست و دو سالگی
پدرش را ازدست داد و او خود متصدی شغل پدر گردید . اما به علت نابسامانی
اوضاع سیاسی ، بخارا را ترک گفت و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم
رفت و در نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی
تقرب پیدا کرد . در این هنگام سایه نفوذ محمود غزنوی بر خوارزم نیز فرو
افتاد واز دانشمندان دربارخواسته شد که به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند
. ابوعلی سینا که از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی
از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حرکت کرد تا به قابوس
بن وشمگیرکه به عنوان یاریگر وحامی دانشمندان شهرت یافته بود بپیوندد .
اما وقتی که پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید قابوس مرده بود .
ابوعلی
سینا ناچار به قریه أی در خوارزم بازگشت . اما پس از اندک مدتی دوباره به
گرگان رفت و این بار ابو عبید جوزجانی , یکی از با وفاترین شاگردانش به
خدمت اوپیوست و در این سفر بود که کتاب " المختصرالاوسط" و کتاب "المبدا, و
المعاد" و مقداری از کتاب معروف " قانون " و "نجات " را تالیف کرد .
ابوعلی
سینا در حدود سال 405 هجری قمری به ری رفت. فخرالدوله دیلمی را که
بیماربود معالجه کرد ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد
به قزوین و از آنجا به همدان رفت و در آن شهر نه سال به سر برد , در این
جا مورد توجه شمس - الدوله دیلمی قرار گرفت ، و در 406 هجری قمری به وزارت
رسید و تا سال 411هجری قمری در این مقام باقی ماند .
در
سال 412 هجری قمری شمس الدوله در گذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست .
سماالدوله مانند پدر میخواست که ابوعلی سینا وزارت را قبول کند ، اما شیخ
نپذیرفت . در نتیجه بر اثر معاندان به زندان افتاد و چهار ماه در حبس به سر
برد و در این مدت تعدادی از کتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود . شیخ
الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با
شاگردش ابو عبید ?جوزجانی به اصفهان نزد علا الدوله کاکویه رفت . آن پادشاه
او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت . ابوعلی سینا از این زمان تا آخر
عمر در خدمت علا الدوله کاکویه بود، در نخستین جمعه ماه مبارک رمضان بود
شیخ الرئیس را روی تخت روانی که بادو اسب کرند حمل می شد ، نهاده بودند .
رفته رفته غروب افق را می پوشاند . عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز
دعوت می کرد.
همچنانکه
ابوعلی سینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز میکرد سرفه های شدیدو پی در
پی , پیکرش را می لرزاند و چند قطره خون در کنار لبایش پدیدار شد .فقط
قدرت یافت این چند کلمه را ادا کند :
_ فرمانروایی
که طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می کرد , متاسفانه در وضعی
نیست که به کارش ادامه دهد .گمان کنم که وقت آن رسیده است که خیمه ام را بر
چینم.
ابو
عبید با چهره خیس از اشک سعی کردچیزی بگوید , ولی کلمه أی از دهانش خارج
نشد . نمی فهمید و نمی خواست بفهمد . مگر از دیروز که حال استادش بهبود
یافته بود چه اتفاقی روی داده بود که او پیش او هر وقت ضعیف و رنجور شده
بود .
هر چه به دردت می خورد بردار و بقیه اموالم را میان فقرا تقسیم کن . صندوقچه محتوی سکه های طلا را خالی کن و چیزی در آن باقی نگذار .
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مکث ، فرمود :
سعی کن نوشته هایم را جمع آوری کنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را که استحقاق دارد برایش تعیین می کند .
ساکت شد . پلکهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
ابو عبید، دوست من ، اکنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت کن .
آن
روز اول ماه رمضان سال 428 هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در
حالت بیماری در حالیکه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت درهمدان دار
فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد . آرامگاه او اکنون در آن شهر است .
در
مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابوعلی سینا نداشته است
.ابوعلی سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسکندرانی و فلسفه نو
افلاطونی تلفیق کردو با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یکتا پرستی اسلام
آموخت و به این طریق , در فلسفه مشایی مباحث آورد که در اصل یونانی آن
سابقه نداشت