کانال انشا|        @enshay20

کانال انشا| @enshay20

https://telegram.me/enshay20|@enshay20
کانال انشا|        @enshay20

کانال انشا| @enshay20

https://telegram.me/enshay20|@enshay20

انشا در مورد کتاب96|با مقدمه بدنه نتیحه گیری|انشا درباره ی کتاب|بارش فکری اگر نویسی


وقتی یک کتاب را باز می کنیم از صفحه اول تا آخرین صفحه، فقط کتاب با ما حرف می زند و به ما چیز یاد می دهد؛ مثلاً شعرهای قشنگ، زندگی امامان علیهم السلام ، زندگی آدم های بزرگ و موفق، مسائل علمی؛ مثل جغرافیا، ستاره شناسی و خیلی چیزهای دیگر. خواندن این همه چیزهای جورواجور باعث می شود که ما از خیلی از چیزهایی که نمی دانیم با خبر شویم. در نتیجه توی زندگی کمتر اشتباه می کنیم و زندگی بهتری خواهیم داشت.

دین ما به علم اهمیت می دهد

دین اسلام خیلی به علم اهمیت می دهد و از جهل و نادانی بدش می آید. مثلاً حضرت علی علیه السلام می فرماید: «هرگاه خدا بخواهد بنده ای را خوار و ذلیل کند، دانش را از او دور می سازد».دین اسلام از پیروانش می خواهد تا زنده هستند، علم بیاموزند. یکی از آسان ترین راه هایی که ما می توانیم علم خود را زیاد کنیم، کتاب خواندن است.

کتابخانه

شما وقتی کتاب هایتان زیادِ زیاد شد، چکار می کنید؟ بهتر است همان کاری را بکنید که زهرا و نرگس کردند. یک روز که زهرا به خانه دوستش نرگس رفته بود، گفت: «من کتاب هایم خیلی زیاد شده و همه شان را هم خوانده ام». اتفاقا نرگس گفت: «من هم همین طور». بعد خواهر نرگس که بزرگتر بود گفت: «بچه ها! خوب چرا کتاب هایتان را به کتابخانه هدیه نمی کنید تا کتابخانه هم به شما کتاب های جدید بدهد؟». زهرا و نرگس تصمیم گرفتند کتاب هایشان را به کتابخانه محله هدیه بدهند و عضو کتابخانه شوند.

آیا کتاب هم ما را دوست دارد؟

من می دانم که همه شما هم مثل من کتاب را خیلی دوست دارید؛ اما آیا تاحالا به این فکر کردید که کتاب ها هم شما را دوست دارند؟ کتاب برای اینکه شما را دوست داشته باشد، سه تا شرط تعیین کرده است: اول اینکه همیشه آن را بخوانیم؛ دوم اینکه به چیزهای خوبی که یاد می گیریم عمل بکنیم؛ و سوم اینکه از کتاب، خوب مواظبت کنیم و آن را کثیف و پاره نکنیم. اگر این سه شرط را رعایت کنیم کتاب هم ما را دوست دارد.







انشا در مورد باد اورده را باد میبرد96

 

مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید خود به خود از دست می‌رود، زیرا سعی و تلاشی در تحصیل آن بکار نرفته تا قدر و قیمت آن بر صاحب مال و مکنت معلوم افتد. مال و ثروت باد آورده چون به دیگری تعلق دارد، همیشه دستخوش باد حوادث است و صاحبش هر آینه از آن طرفی نخواهد بست.
بیهود نیست که در ممالک راقیه و پیشرفته، ثروتمندان واقع بین، فرزندانشان را مجبور می‌کنند که به هنگام تحصیل علم و دانش، ساعات فراغت را شخصاً کار کنند و به مال و منال پدر خوشدل و دلگرم نباشند. چه فرزندی که در عنفوان جوانی کار کند قطعاً احساس رنج و زحمت می‌کند و پس از مرگ پدر ثروت موروثی را به دست تطاول و اسراف نمی‌سپارد.گنج عروس، گنج بادآورد، گنج خسروی، گنج افراسیاب، گنج سوخته (یا ساخته)، گنج خضرا و گنج شادورد که در اصطلاح عامه به هفت خم خسروی معروف است.
بعد از سیزده سال سلطنت، در گنجهای خسرو پرویز، مقدار هشتصد میلیون مثقال نقود جمع شده بود که به پول امروز بالغ بر یک میلیارد فرانک طلا می‌شود، و البته این علاوه بر غنایم جنگی بود که بعدها نصیبش گردید. از این گذشته مقدار کثیری جواهر و جامه‌های گرانبها داشت که غالب آنها از عجایب روزگار بود. از طرف دیگر در حرم خویش، سه هزار زن داشت؛ غیر از زنان و دخترانی که خدمتکار و خواننده و نوازنده و رقاصه بوده اند. سه هزار خادم و هشت هزار و پانصد مرکب سواری، من جمله اسب معروف به شبدیز و هفتصد و شصت فیل و دوازده هزار قاطر برای حمل بار و بنه و بیست هزار شتر داشت. همچنین سرکش و باربد یا پهلبد، سر حلقه رامشگران و ترانه سازان درباری بودند و هر شب شش هزار مرد جنگی به حراست و پاسداری پرویز قیام می‌نمودند. چون خسرو پرویز بوی پوستهای تحریر را دوست نداشت، فرمان داد که نامه‌ها را بر کاغذی که به گلاب و زعفران آغشته باشند بنویسند. بهترین عطرهایی که خسرو پرویز استعمال می‌کرد، ترکیبی از عصاره گل فارسی و شاهسپرم سمرقندی و ترنج طبری و نرگس مسکی و بنفشه اصفهانی و زعفران قمی‌و نیلوفر سیروانی و عود هندی و مشگ تبتی بود که به قول "ریدک خوش آرزوک" غلام خسرو پرویز، بوی بهشت از آن استشمام می‌شد. خسرو پرویز دویست مثقال زرمشت افشار داشت، که چون موم نرم و نقش پذیر بود. دستاری بود که شاه دست را با آن پاک می‌کرد و هر وقت می‌خواستند آن را صاف و تمیز کنند در آتش می‌انداختند. (ظاهراً این دستار از پنبه کوهی بوده است که آتش چرک را پاک می‌کرد ولی آنرا نمی‌سوزانید).








انشا درمورد رود96|با مقدمه بدنه نتیجه گیری

 - معلم را باید همچون رودخانه ای همیشه جاری دانست چرا که مفاهیم بیکران علم و دانش را ... و چه زیبا بزرگان ما معلمی را توصیف کرده اند آنجا که امام خمینی (ره) ...توصیف بسیار جالب ویستا از رودخانه! آب بزرگ!!! یکشنبه ما مهمان داشتیم، آنهم مهمان های ایرانی از یک دانشگاه دیگه، خلاصه بعد از ناهار عصری قرار شد بریم کنار رودخونه ...یک وقتهایی در زندگی هیچ نیرویی مانع جریان تند و عمیق رودخانه نمی شود، چیزی در .... را خاموشی عجیبی فراگرفته بود › از این جمله به بعد تک تک تصویرهاو توصیف هات ..- استفاده از احادث و ضرب المثل وشعر انشایتان را زیبا نیکند 2-از ارایه های ادبی بیشتری استفاده کنید 3-در نوشته از ...انشا درباره گذر رودخانه انشای ویژه - بلاگ .انشا در مورد توصیف رودخانه انشا در مورد گذر رودخانه - /انشا-در-مورد-گذر-رودخانه/ انشا گذر رودخانه. در این مطلب برای شما انشای زیبایی درباره گذر ...انشا رودخانه ، انشا درباره گذر رودخانه ... گذر رودخانه , گذر رودخانه را توصیف کنید , انشای حس خود را درباره گذر رودخانه توصیف کنید , انشا در مورد گذر رودخانه بنویسید ,.







انشا درباره عشق96|با مقدمه بدنه نتیجه گیری

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .
کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.

 

زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .

 

گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .
گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .
عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .
اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ، می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .
در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .
در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن ...
عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .
هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .
عشق عشق است ، از بین نمی رود .
کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .
مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .
عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .
لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .
طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .
قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .
شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .
عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .
بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .
بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .
کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .
بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.
چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟
عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .
عشق فرشته ای است در لباس هوس ...
هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .
آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .
هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .
عشق طریق مخصوص به خود را دارد .
نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .
ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .
اگر چیزی را دوست داری ... بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .
عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .
اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .
عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .
زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .
دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن ... بله ، آن ها کامل می شوند ... اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .
دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .
علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها ... عشق است .
هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .
عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .
تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .
عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .
هر کجا که عشق هست زندگی هست .
جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .
توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک
عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .
عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفتهاست .
عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .
تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .
به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .
در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !
عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.
آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .
اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .
عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .
عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .
عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .
اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟
بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .
فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .

اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.
امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.
گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟
عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.
هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.
عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.
قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.
با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.
عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.
وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.
عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.
می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.
عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).
عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.
قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.
عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟
کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.
وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.
معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.
عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.
عشق حقیقی ابدی است.
عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند.
تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.
به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.
شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.
عشق غذای روح است.
عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.
امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.
زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.
من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))
عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.
خدا عشق است.
عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.
با خودت و با عشق صادق باش.
صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.
از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.
عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.
بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.

انشا درمورد صحنه ورود یک موش به خانه96

به نقل از خبر نگار اعزامی ما به کشور خونیرس در ایالت پنجه آفتاب در شهر  بسیار دروازه که   حکما آنراجزو اقلیم پنجم به شمار آورده اند، طبیبه حکیمه ای پای به وادی طبابت نهاده است که از سر هر بند انگشتش هنری می بارد و گوهری ، بسیار بیماران لاعلاج و قطع امید کرده از پزشکان فرنگی و هندی به دم مسیحایی وی شفای عاجل یافته اند  و سلامت کامل، مطب این طبیبه علیمه حکیمه مملو از بیماران از همه جا بریده از دیار پتشخوار گر و کومش و خوراسگان و ماد و پارس و ارمنیه  گشته ، و آوازه شهرت جهانگیر وی در هفت اقلیم پیچیده و هیچ پرنده و چرنده و درنده ای نیست که شمه ای از اوصاف تبحر وی را نشنیده باشد ، خیل نامه ها  و ایمیل ها و دورنگارها ست  که هر روز از بامداد تا شامگاه به طبابت خانه وی سرازیر میشوند چندان که دیوان  برید این ملک  از بردن آنها عاجز گشته و دست امداد بسوی کمیته امداد دراز کرده  ،  چه بسیار دعوت نامه ها که از شاه سغد و کابل و سجستان و پتشخوارگر و ارمنیه وسمنگان و دیگر بلاد که کس نامشان را جز در دواوین شعرای پیشین نخوانده است هرروز به این دار الطبابه می آید، نسخه های شفا بخش وی که هر کوری  رابینا و هر کری را شنوا می سازد دست به دست می چرخند و نقل محافل می گردند .  الغرض ، خبر نگار ما که از این همه هیاهو در ولایت شنگول آباد بر سر شوق و ذوق آمده،و پای از سر نمی شناخت،  در نهایت موفق گردید با چند تن از واقفان اخبارو کاشفان اسراراین دارالشفا، مصاحبه و مکالمه ای ترتیب داده و با کبوتر نامه رسان بار گاه سلطانی ایمیلی بفرستد

 نوشته شده توسط علی ربیع زاده در جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ و ساعت 9:19 | 4 نظر

لغات زیر هم به وسیله مرحوم محمد علی طاهریا گرد آوری شده است .

 نوشته شده توسط علی ربیع زاده در سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۸۹ و ساعت 11:39 | 3 نظر

خر چه داند قیمت نقل و نبات .

حرف راسته از بچه بشنو .

کاری که ماده گو کنه زن بشینه درو کنه.

 زورش به خر نمیرسه پالان خره می چسبه.



 نوشته شده توسط علی ربیع زاده در دوشنبه بیستم دی ۱۳۸۹ و ساعت 8:50 | نظر بدهید

    مراسم عروسی در دامغان و دربرخی از روستاهای ان به شرح زیر می باشد:

       معمولا اغلب جوانان دختر ایده ال خود را تصادفا در کوچه و خیابان می بینند و چون حس کردند که واقعا به او دل باخته اند ، به وسایلی جریان را به گوش اولیای خود می رسانند .

  اولیای او پس از موافقت ، چند زن را به عنوان دختر پسندی به خانه دختر می فرستند و انها هم بدون انکه مقصود و منظور قبلی خود را عنوان کنند به بهانه ای به خانه دختر رفته و دقیقا طرز رفتار و قیافه و کارهای او را از نزدیک بررسی می کنند ، مثلا برای انکه بفهمند دهان دختر بدبو است یا نه ، به بهانه ای دهانش را می بوسند و یا برای آگاه شدن از سلیقه او مخفیانه زیر فرش های خانه آنها را نگاه می کنند .

   پس از آنکه اولیای جوان کاملا از وضع دختر مورد علاقه پسر آگاه شدند و او را پسندیدند زنها را به خانه دختر می فرستند ، آن زن جریان را با لولیای دختر در میان گذاشته و می گوید : اگر اولیای فلان جوان راهی دارند برای خواستگاری خدمت برسند و اگر هم راهی ندارند ، این مطلب را همینجا چال کنید تا فقط خدا بداند و ما و شما ، با این جریان اگر اولیای دختر راه بدهند ، عده ای از بزرگان و ریش سفیدان فامیل پسر در ساعتی که قبلا از طرف اولیای دختر تعیین شده برای قول گیری به منزل دختر می روند ، در این موقع عده ای از بزرگان و نزدیکان خانواده دختر نیز از طرف اولیای دختر دعوت شده و در خانه دختر حضور دارند و در ان حال پس از پذیرایی ، بزرگترین فرد فامیل پسر ، موضوع را عنوان کرده و در خاتمه می گوید " باید ... را به نوکری قبول کنید". پس از ان بزرگترین فرد فامیل دختر جواب موافق داده و بلافاصله موضوع مهریه و شیربها و خرج عروسی و غیره را مطرح نموده و مدتی طرفین با یکدیگر چانه می زنند و سرانجام پس از موافقت طرفین همه مبارک باد گفته و بدون درنگ شربت و شیرینی در میان حضار توزیع کرده و به اصطلاح شیرینی می خورند و در همانجا شب شب سفیدی را تعیین می کنند و سپس هریک به خانه خود می رود .


 نوشته شده توسط علی ربیع زاده در دوشنبه سیزدهم دی ۱۳۸۹ و ساعت 12:24 | نظر بدهید

       نویسندگانی که در زمینه تاریخ و فرهنگ شهرمان( دامغان) قدمی برداشته اند اندک شمارند  و بسیاری از آنان هم اکنون در نزد ما نیستند تا از زحمات آنان قدر دانی شود و نسل حاضر نیز نام بسیاری از آنان را فراموش کرده است  هرچند که آنان بدون هیچ گونه  چشم داشت مادی یا معنوی و تنها صرف علاقه وادای دین به شهر خود ، گام در این راه نهاده اند ،اما بر نسل حاضر لازم و واجب است که همواره سپاس گذار و ادامه دهنده راه آنان باشد ، چرا که به گفته پیشینیان : فرهنگ آبی ست رونده و بادی ست دمنده  ، هر ملتی که آن را قدر بداند و بر صدر نشاند رودی شود دونده و گرنه کاستی گیرد و به اضمحلال گراید .

       مرحوم محمد علی طاهریا یکی از این نویسندگان بود که در طول عمر پر برکت خودزحمات زیادی را در راه احیاء فرهنگ شهرمان  کشید ،و باالحق و انصاف حق زیادی بر گردن مردم دامغان دارد ،مرحوم محمد علی طاهریا در پنجم آذر ماه  سال  (1308 ه.ش)  در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود ، پدرش حاج طاهر خان با درجه سرهنگی در دربار قاجار خدمت می کرد و در انقلاب مشروطه به صف آزادی خواهان پیوست و در سن 96 سالگی درسمنان گذشت.

      محمد علی تحصیلات ابتدایی رادر سمنان و تحصیلات متوسطه را در گرگان و ساری به پایان رساند ،  پس از اتمام تحصیلات متوسطه  در سال 1330 به استخدام اداره فرهنگ شهرستان سمنان در امد و در سال 1334 به دامغان منتقل شد ، ایشان که یکی از دبیران فرهیخته اداره فرهنگ شهرستان دامغان بود ، با  نوشتن کتابها ی: بخوان و بخند و طائلات(1337 ه.ش) ؛ ترانه‏ها و فولکلور دامغان (1344)؛ تذکره‏ى شعراى دامغان (1337)؛ ، جغرافیای تاریخی 6 هزار ساله دامغان(1346ه.ش) ؛ شجره‏ى خانواده‏ى طاهرى سمنان (1347)؛ دروازه هزار سال شاهنشاهى و اروند رود (1347)؛ ایران، جهان باستان و کوروش کبیر (1349)؛ زندگى شجاع لشگر دامغانى و قتل امیر اعظم (1349)؛ و برخى رساله‏هاى دیگر ،  دین خود را به خوبی به مردم دامغان و میهن خود ادا کرد ایشان هرچند که زاده دامغان نبود ، اما اقامت چندین ساله در دامغان او را با فرهنگ این مردم عجین ساخته بود و خود را دامغانی می دانست .

            مرحوم طاهریا ابتدا به کارهای فکاهی علاقه بیشتری نشان می داد و کتاب شیرین ،بخوان و بخند، او نیز یادگار همان دوره است ،وی از خود اشعار زیبایی به یادگار گذاشته است ،  در شعر طاهر تخلص می کرد و شعر سرودن را از بیست سالگی با سرودن اشعار محلی سمنانی آغاز کرد ،ابتدا در نشریه لوتی و توفیق قلم می زد و سپس به تالیف کتاب پرداخت،  وی در سال (1333 ه.ش)به تصوف(طریقه نعمت اللهی ) روی آورد و سیر اشعارش به سمت عرفان تغییر یافت .

 مرحوم طاهریا در سال‏هاى آخر خدمت، رییس اداره‏ى آموزش و پرورش سنگسر سمنان شدو در سال 1358 از خدمت برکنار گردید و تا پایان عمر(تیر 1366) در سمنان به مطالعه و دستگیرى درویشان نعمت‏اللهى گنابادى اشتغال داشت.

 

         کتاب تاریخ 6 هزار ساله دامغان که شاید بهتر باشد آن را تاریخ 9 هزار ساله دامغان بنامیم ، به خودی خود اثری جامع و کامل در زمینه تاریخ محلی می باشد ،ایشان این اثر را در سال (1346 ه.ش) ، در هفت فصل در قطع وزیری با تیراژ 1000 نسخه در چاپ خانه گیلان با هزینه شورای جشن شاهنشاهی به چاپ رسانید ،وی در این کتاب علاوه بر تاریخ گذشته دامغان به تاریخ معاصر نیز پرداخته است و اطلاعات ذی قیمتی از وضعیت اموزش و پرورش در دوره پهلوی ارائه میدهد، پایان کتاب نیز به ذکر مشاهیر دامغان اختصاص یافته است این کتاب منبع مناسبی جهت نویسندگان محلی پس از وی بوده است ،    کتاب دیگر وی (ترانه ها و فولکلور دامغان) ، مجموعه ایست از اشعار، ترانه ها ،چیستان ها، لالایی ها ، ضرب المثلها ، آداب و رسوم وواژگان بومی دامغان ،ایشان این اثر را در 160 صفحه در قطع جیبی در تیراژ 1000 نسخه با هزینه فرهنگیان شهرستان دامغان  به چاپ رسانید ، کتاب ایشان هر چند که جامع است اما کامل نمی باشد و نقایصی نیز دارد برای نمونه بسیاری از ضرب المثلها و ترانه هایی که در این اثر جزو فولکلور دامغان آمده است ویژه دامغان نیست و در مناطق دیگر ایران نیز رواج دارد ،   متاسفانه پس از ایشان در زمینه گرداوری فرهنگ بومی دامغان کار چندانی انجام نشده است  و معدود نویسندگانی که در این زمینه کاری انجام داده اند به صورت پراکنده مطالبی را گرد آوری کرده اند،که پیشنهاد می شود با گرد هم آیی این نویسندگان در قالب یک کار گروه ، یک اثر جامع و کامل در زمینه فولکلور دامغان ارائه گردد و پیشنهاد می گردد نهادهای شهری دامغان نظیر شهرداری ، فرمانداری ، اداره ارشاد ، آموزش و پرورش و... حمایتهای لازم مالی و معنوی ازاین کار را بر عهده بگیرند، و همچنین پیشنهاد می گردد با تامین بودجه، کتابهای مرحوم طاهری نیا دوباره تجدید چاپ شود و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد ، چرا که از کتابهای ایشان جزء چند نسخه ای باقی نمانده است ،ودر صورت از بین رفتن این چند نسخه نیز دیگر اثری برای رجوع نویسندگان آتی وجود نخواهد داشت .